خداوند متعال در چند آيه از قرآن، مخالفان وحياني بودن قرآن را به تحدي فراخوانده است . اين دعوت در همان عصر نزول كه خداوندگاران شعر و ادب و فصاحت و بلاغت در مهبط وحي جشنوارههاي ادبي برگزار ميكردند و سرودههاي خويش را به پردهي كعبه ميآويختند . با صداي رسا به گوش همگان رسيد: اما هيچ كس بدان پاسخي در خور نداد و بدين سان معجزهي آخرين پيامبر بنيانهاي خويش را استوار ساخت . با اين حال، گوناگوني آراي قرآن شناسان و قرآن پژوهان در وجه اعجاز قرآن بسي شگفتانگيز است . تا جايي كه عدهاي به اين ديدگاه رسيدهاند كه اعجاز قرآن فراتر از آن است كه بتوان چند وچون آن را با زبان آدمي بيان كرد.
نويسندهي محترم ضمن بيان معاني لغوي و اصطلاحي اعجاز و انعكاس اختلاف نظرها و حيرات افزاييهاي دانش مندان در وجوه اعجاز، به ريشهيابي اين گوناگوني در بيان وجوه پرداخته است .
كليد واژهها : اعجاز،وجوه اعجاز، تحدي.
قرآن كريم،پناهنگاهي آسماني و مأمني آرام بخش و جاوداني است كه پناه جويانش را از هر بيم و گزندي در امان ميدارد . در كلام پيشوايان معصوم ما ـ به خصوص اميرمؤمنان حضرت علي (ع) ـ به ويژگيهايي از اين گنج نامهاي الهي اشاره شده است كه نشان ميدهد چرا از ميان ميليونها و ميلياردها صفحه و صحيفه كه در گذر زمان،پا به عالم انديشهي انسان نهادهاند ،تنها اين نبشتار بيهيچ رقيبي بر صدر نشسته است و سروري ميكند؛ بر هر تيرگي و تاريكي ميتازد و بيدريغ بر همهي عالم ميتابد؛ هيچ كسي در تلألؤ آن نميآسايد مگر آن كه به فهم حقيقتي نايل ميآيد يا از خطا و نقصي رهايي مييابد.1
قرآن كريم جلوهگاه خداوند2 و مظهر اسم حكيم حضرت حق است3 و رشتهي محكمي است4 كه آدميان ، خود را به مدد آن تا به عرش بركشند و از چاه طبيعت برهند.
پاك و صافي شو و از چاه طبيعت به درآي *** كه صفـــــايي ندهد آب تراب آلوده
امام خميني (ره) مينويسد:
اين كتاب بزرگ الهي كه از عالم غيب الهي و قرب روبوبي نازل شده و براي استفادهي ما مهجوران و خلاصي ما زندانيان سجن طبيعت و مغلولان زنجيرهاي پيچ در پيچ هواي نفس و آمال به صورت لفظ و كلام درآمده، از بزرگترين مظاهر رحمت مطلقهي الاهيه است5.
هيچ جا بهتر از قرآن نيست، هيچ مكتبي بالاتر از قرآن نيست. اين قرآن است كه هدايت ميكند ما را به مقاصد عاليهاي كه در باطن ذات ما توجه به او هست و خود نميدانيم6.
گسترش پيام اين سروش هدايت در عرصهي جهان و مواجههي استوار با مهاجمهي كژانديشان از هر تبار و ديار، مستلزم توجه جدي به مبحث بنيادين و زيرساز اعجاز است . در اين ميان، مسألهي مهمي شايان توجه است كه آيا تمامي آيات قرآن حاوي ويژگي اعجاز است يا برخي از آنها ؟ آيا هر يك از آيات از جنبهاي خاص، حايز صفت اعجاز است يا ميتوان به وجوهي از اعجاز دست يافت كه بر تمامي آيات شريفهي قرآن نقش بسته باشد و پرتو آن بر تارك تكتك اجزاي قرآن بدرخشد؟
پژوهش حاضر،افزون بر پرداختن به پرسش بالا، نگاهي به تنوع حيرتانگيز وجوه اعجاز قرآن در آراي دانشمندان و قرآن پژوهان ميافكند و ميكوشد موجبات اين اختلاف را مورد كاوش قرار دهد.
خليل بن احمد (م 170 ق ) صاحب كهنترين كتاب لغت عرب،العين، « عجز» را به معناي ضعف و ناتواني دانسته است 7. لسان العرب نيز بر همين پايه،صورتهاي ديگر ساخته شده از اين واژه را توضيح ميدهد و مي نويسد: « عَجَّزَ الرجلُ و عاجَزَ ؛ 8 رفت و به او نرسيد» پس استمرا در ناتواني در معناي اين لغت نهفته است و در همين معناست اين آيهي شريفه:
« وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ » [حج (22)، (53) ]
آنان كه عاجزانه در ابطال آيات ما تلاش ميكنند. [ يا اين كه در فكر معاجزه هستند و معاجزه به مفهوم كوشش هر يك از دو طرف در عاجز كردن طرف مقابل است]
إعْجاز به معناي عاجز و ناتوان و درمانده ساختن ديگري است و از همين باب است:
« وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَاللهَ فِي الأَرْضِ» [ جن(72) ، 12]
و ما دانستيم كه هرگز خدا را عاجز نتوانيم كرد.
اما در معناي اصطلاحي اعجاز،دانشمندان علم كلام و قرآن شناسان، فراوان و موشكافانه سخن راندهاند. از آن جمله، علامه فاضل مقداد سيوري در شرح خود بر باب حادي عشر آورده است كه :
« المُعْجزُ هَوَ الأَمْرُ الخارقُ لِلْعادةِ المطابِقُ لِلدَّعْوي الْمَقْرونُ بِالتَّحَدِّي المُتَعَذِّرُ عَلَي الْخَلْقِ الإتْيانُ بِمِثلِهِ ؛9 معجزه امري است خارق عادت ومطابق ادعا كه هم راه با تحدي و همانند طلبي بوده و مردم از انجام آن درمانده گردند. »
شيخ طوسي ، همچنين بر اختصاص معجزه به شخص آورندهي آن تصريح ميكند تا ترديدي در دل مردم واقع نشود و صدق دعوي آورنده ،به روشني ثابت شود. 10
علامهي طباطبايي در تعريف اعجاز مينويسد:
« اَلأمْرُ الْخارِقُ لِلْعَادَةِ الدّالُّ عَلي تَصَرُّفِ ماوَراءِالطَّبِيعَهِ في عالَمِ الطَّبيعَهِ وَنَشْأَةِ الْمادَّةِ لابِمَعنَي الأَمْرِ الْمُبْطِلِ لِضَروُرَةِ الْعَقلِ ؛11 معجزه امري است خارق عادت كه بر دخالت و تصرف نيروي ماوراي طبيعت در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت ميكند،نه آن كه به معناي امري باشد كه ضروريات عقلي (مانند قانون عليّت) را ابطال كند. »
در قرآن كريم، « اعجاز» در معناي اصطلاحي ياد شده به كار نرفته است، بلكه معمولاً از واژههاي آيه و بينه ( آيات و بينات) استفاده شده است .
بنابر تعريف راغب اصفهاني، « آيه» به معناي نشانه و علامت آشكار، و « بينه» به معناي دليل روشن و واضح است،اعم از آن كه دليل عقلي باشد يا حسي.12
« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَهٍ وَ يَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَهٍ » [انفال (8) ، 42]
تا هر كه هلاك ميشود از روي دليل به هلاكت رسد و هر كه زنده ميشود از روي دليل زندگي يابد.
وجوه اعجاز قرآن به طور كلي به دو قسمت قابل تقسيماند: نخست، وجوهي كه براي پيبردن به آنها تسلط و تخصص در زبان عربي ضرورت دارد؛ دوم، وجوهي كه تنها به معاني و مفاهيم قرآن ارتباط مييابند و آگاهي از آنها براي ناآشنايان با دقايق و ظريف ادبي زبان عربي نيز مقدور و ميسور است .
امّا به هر حال، مشهور ميان قرآن شناسان آن است كه مهمترين وجه اعجاز در عصر نزول، فصاحت و بلاغت قرآن بوده و اين را عرب به روشني درمييافت و بدين معرفت معترف بود و از اين جهت، حجت بر اعجاز، علاوه بر فصحا وبلغاي عرب، بر دو گروه ديگر نيز تام و تمام است:
1 ـ اعرابي كه معاصر نزول و معاشر رسول (ص) بودند اما در حد استادان مممتاز و مبرز بلاغت آن عصر كه بعضاً سرودههايشان بر پردهي كعبه آويخته ميشد ـ معلقات - نبودند بلكه داوري در ترجيح سخنهاي بليغ را به آنها وامينهادند و هر كه اندكي در احوال عرب آن روزگار تذمل كند اين تفاوت چشمگير مراتب بلاغت را در ميان آنها به طور كامل تشخيص ميدهد. اين گروه، پس از خضوع و تسليم استادان برجسته و داوران فراتر نشستهي ادب عرب به غير بشري بودن قرآن ، عذري در عدم ايمان نخواهند داشت، همچنان كه معاصران حضرت موسي (ع) ،حتي اگر نابينا بودند و امكان مشاهدهي عيني معجزات آن پيامبر بزرگ را نداشتند، با وجود گواهي آن همه انسان بينا، عذر بيخبري از ايشان پذيرفته نبود.
2 ـ گروه دوم، كليهي عربهاي پس از عصر نزول قرآن و نيز همهي مردمان غير عرب در هر زماني هستند كه گرچه ممكن است با ادبيات عرب آشنايي نداشته باشند و با علم تفصيلي، وجوه اعجاز ادبي و بياني قرآن را درنيابند، ولي به يقين دريافتهاند آنها كه اهل عربيت بودهاند وفصاحت تمام داشتهاند در پيشگاه قرآن زاوي فروتني زدند و پيشاني خضوع بر خاك ساييدند.
علامه شعراني در اين مورد بيان جالبي دارد، وي مينويسد:
خداوند عالم نفرمود يك تن مانند قرآن نمي تواند آورد، بلكه فرمود اگر همهي جهان به يكديگر ياري برسانند باز مانند قرآن نياورند. يك تن عالم است و فصيح نيست و ديگر فصيح است و عالم نيست و يكي تاريخ داند و ديگري از علوم اجتماعي باخبر است و ديگري از حساب آگاه است و يكي از رموز جنگ و يكي تجارب آموخته ، اگر همه باهم يار شوند و بخواهند به ياري يكديگر قرآني بسازند باز عاجز شوند وفرو مانند و اگر قرآن تأليف يك تن بشر باشد آيا ممكن است تمام مردم جهان از معارضهي با او و نوشتن يك فصل مانند فصلي از كتاب او عاجز شوند و همهگونه كوشش نمايند و رنج به خود دهند و راضي به كشته شدن و اسيري شوند و مال خويش را به تاراج دهند و يك آيت [ سوره] مانند قرآن نياورند؟! … پس از آن حضرت تا امروز هم كه هزار [و چند صد ] سال ميگذرد، اين همه دشمنان اسلام نتوانستند يك سوره مانند قرآن بياورند با آن [همه ] حرص و ولع كه به اضمحلال اين دين حنيف دارند!13
آيا هماوردجويي قرآن در خطاب با عموم انسانها در همهاي اعصار است يا صرفاً با قهرمانهاي فصاحت و بلاغت در عصر بعثت رسول مكرم اسلام؟
دكتر بنت الشاطي در گزارشي كه از مفهوم اعجاز و مخاطبان تحدي بنابر نظرگاههاي باقلاني به دست داده است مدعي وجود تعارض در انديشهي اين دانشمند شده است با اين بيان كه باقلاني در يك جا گفته است :
اين آيت ـ يعني معجزهي قرآن ـ علمي است كه بر همگان لازم است آن را بپذيرند و سر تسليم در برابرش فرود آورند. اين در حالي است كه دانستيم مردم در درك اين حقيقت و رسيدن به اين علم، يا به عبارت ديگر به وجه دلالت آن، با يكديگر تفاوت دارند، زيا غير عرب تنها از طريق آگاهي يافتن از ناتواني عرب در اين مسأله به اين معرفت ميرسد كه قرآن معجزه است . غير عرب در معرفت اين امر واسطههايي نياز دارند كه افرادي كه خود اهل فصاحتاند بدان نيازمند نيستند . اما زماني كه همين غير عرب از ناتواني اهل فصاحت در اين مسأله آگاهي مييابد، به منزلهي آنان، مخاطب اين آيت و حجت قرار ميگيرد. به همين نحو،كساني هم كه اهل فصاحتاند، ولي در سطحي متوسط قرار دارند، به آن اندازه به درك مسألهي اعجاز نايل نميآيند كه صاحبان قدرت و توانايي و چيرهدستان اين صناعت بدان نايل ميشوند. به همين دليل نيز، شايد اين متوسطها از اين نظر در رديف غير عرب قرار گيرند كه تنها در صورت آگاهي يافتن از ناتواني خدواندگاران اين هنر حجت بر آنها تمام ميشود. بنابراين، در اين مسأله، آنان كه مرجع و معيارند مجموعه فصيحانند، نه تكتك آنها … 14 .
اما ديري نمي پايد كه دانشمد مزبور ، اين سخن خود را كه گفته بود تنها اعراب عصر بعثت مخاطب تحدي هستند، ناديده ميگيرد و ميگويد:
اين تحدي، به يكنحو،هم آنان و هم ديگران را مورد خطاب قرار ميدهد: ما به همان نحو كه از ناتواني مردم نخستين عصر [ در آوردن همانند قرآن ] آگاهي مييابيم ، از ناتواني مردم ديگر عصرها نيز آگاه ميشويم، زيرا راه رسيدن به چنين آگاهياي در هر دو مورد يكي است ، چرا كه همه به يك نحو مخاطب تحدي و مبارزهجويي قرار گرفتهاند و از ديگر سوي ،روح به مخالفت و مبارزه برخاستن در همهي طبايع به يك نحو موجود است و تكليف نيز به يك شيوه و بي آنكه تفاوتي در كار باشد متوجه همگان است.15
به نظر ميرسد تصور تعارض در سخنان علامه باقلاني، توهمي بيش نباشد كه از تعارض ظاهري دو سخن ياد شده نشأت گرفته باشد در حالي كه با اين توضيح مختصر، اشكال مذكور مرتفع ميشود كه : هر چند خطاب تحدي به همگان است اما در حقيقت اين متخصصان و نخبگان فصاحت و بلاغت ( يا هر يك از ديگر وجوه اعجاز قرآن ) هستند كه مخاطب تحدي واقع ميشود و اگر قرار باشد نمونهاي همانند قرآن برساخته شود، هر چند همه بخواهند،اما به طور طبيعي همان متخصصان مدعي و تلاشگر در اين كار خواهند بود. بنابراين اگر تا آخر تاريخ هم،همه مخاطب تحدي قرآن باشند، در عمل نگاه همهي شكاكان در اعجاز براي مشاهدهي نتيجهي كار به استادان فن به ويژه سرآمدان صدر تاريخ اسلام كه فحول ادبيت و عربيت بودند دوخته ميشود؛ گر چه تا ابدالدهر نيز هرگز توان كوچكترين مقابلهاي را در اين جهت نخواهندداشت ـ همچنان كه طول تاريخ بشريت از صدر اسلام تاكنون نشان داده است و روز به روز اين ناتواني و شكست ظاهرتر و قطعيتر جلوه ميكند، پس تعارضي در كار نخواهد بود.
دربارهي وجوه اعجاز قرآن در طول تاريخ اسلام، فراوان گفته و نوشتهاند، به گونهاي كه توصيف ، تبيين و بررسي آنها مستلزم چندين پژوهش گسترده و پردامنه است . اينكه به صورتي كاملاً مجمل و مختصر سيري داريم در مشهورترين وجوهي كه نامداران پهنهي تفسير و قرآن پژوهي در آثار خود به يادگار نهادهاند و يا از قول آنها در آثار ديگران نقل شده است .
گوناگوني آراي قرآن پژوهان در امر اعجاز قرآن، بسي شگفت انگيز است . هر چند به تصريح تمامي انديشمندان مسلمان اصالت معجزهبودن قرآن كريم، حقيقتي است كه مورد پذيرش واتفاق همگان است و هيچ كس در آن ترديد روا نميدارد ، با اين حال، اين كتاب آسماني، چون توسط بشر، در معرض تبيين علمي قرار ميگيرد ، معركهها برميانگيزد و هوش وخرد نقادان معاني و الفاظ را به بهت و حيرت وا ميدارد.
اينك به ذكر فشردهي نظرات پرداخته ، از توضيح و تفصيل آنها صرف نظر ميكنيم:
علامه شعراني ضمن برشمردن وجوهي از اعجاز، يادآور ميگردد كه خواجه نصير الدين طوسي همهي آنها را محتمل ميشمرد و سپس اظهار ميكند كه بحث از وجوه اعجاز ، بحثي غيرلازم است و دقت در علت اعجاز، وسوسهاي غير ضروري است كه نفعي جز انحراف ذهن از راه مستقيم ندارد.16 با توجه به توضيحات علامه شعراني در اثر ديگر خود، راه سعادت، ميتوان گفت : ايشان توجه و وسواس بر كشف وجه اعجاز را براي اذهان ضعيف، مجاز نميشمرد، ولي به طور كلي غير ضروري بودن اين بحث يا نهي از وسواس بيجا در چند و چون اين مفهوم، منافاتي با سودمند يا حتي مستحسن بودن اين مباحث ندارد، همچنان كه خود نيز در حد معمول و معقول بدان پرداخته است.17
در نقطهي مقابل نظر پيشين، علامه جرجاني، اطلاع ما را از شكست اعراب در برابر تحدي قرآن،موجب بينيازي از كاوش در چرايي اين واقعيت نميداند و ترجيح جهل را بر علم در اين باره مجاز نميشمرد و خود نيز در كاوش از اين چگونگي قدم در ميدان تحقيق مينهد. 18
برخي از قرآن پژوهان و مفسران برآنند كه وجه اعجاز قرآن ـ هر چه باشدـ براي بشر قابل درك نيست و « ترديد در تعيين وجه اعجاز قرآن دليل بر نشناختن و درنيافتن وجه اعجاز قرآن است. »19 از دانشمنداني علامه مجلسي، 20 سكاكي 21 و حسن بن محمد قمي 22 مشابه اين نظر نقل شده است.
بسياري از دانشمندان تأكيد ميكنند كه اعجمي و حتي عرب غيرفصيح و ناآشنا با بلاغت، نميتواند با علم تفصيلي و به گونهاي بديهي و ضروري، اعجاز قرآن را دريابد و تنها راه فهم اعجاز قرآن براي اين گروه، استدلال است.23
روشن است كه اين نظر دربارهي درك اعجاز بلاغي قرآن درست است، ولي آيا قرآن كريم، تنها از نظر بلاغت معجزاست كه راه درك تفصيلي آن بر اعجمي مسدود باشد؟!
در مقابل رأي سابق، گروهي ديگر از دانشمندان، درك اعجاز قرآن را براي احدي از كساني كه بخواهند به وجهي از وجوه اعجاز دست يابند، غيرممكن نميدانند؛ يعني همچنان كه ممكن است باب معارف قرآن بر روي كسي كه جز از بلاغت آن آگاهي ندارد ناگشوده بماند، كساني هم كه از بلاغت قرآن سررشتهاي ندارند ممكن است از وجوه ديگر،روزنهاي براي مشاهدهي عظمت كبريايي و ماورايي اين كتاب براي خود بيابند.24
از ديرباز، كساني از مذاهب مختلف اسلامي همچون ابواسحاق نظام (م 436 ق) و ابن سنان خفاجي (م 466 ق) نظريهاي را مطرح كرده و گسترش دادهاند كه بر آن است « رمز شكست اعراب در رويارويي با قرآن ، نه از ناحيهي جنبههاي دروني قرآن بلكه به سبب نيروي بازدارندهاي است كه خداوند نسبت به مخالفان و منكران حقانيت قرآن اعمال ميكند و به اين وسيله از همانند آوري آنان مانع ميشود.»25 ناگفته نماند كه برخي از منتقدان به نظريهي صَرفه، يا كساني كه احتمال درستي آن را نيز ميدهند، علاوه بر نظريهي صرفه، وجوه ديگر اعجاز را نيز صادق ميدانند،از اين گروه ميتوان راغب اصفهاني26 و خواجه نصيرالدين طوسي27 را نام برد.
از نظرات تازهاي كه مطرح شده، ميتوان نظر خالد العك را نام برد. وي مينويسد: در قرآن كريم دوازده معنا وجود دارد كه اگر در تمام قرآن جز يكي از آنها نبود براي اثبات اعجاز آن كفايت ميكرد .اين معاني عبارتاند از : ايجاز لفظ، تشبيه چيزي به چيز ديگر، استعاره، معاني نو، هماهنگي حروف و كلمات،فاصلههاي مقاطع كلام در آيات، تجانس ساختار كلمات، بيان قصص و احوال، اشتمال بر حكمتها و اسرار، مبالغه در امر و نهي، حسن بيان مقاصد و اغراض، تمهيد مصالح و اسباب واخبار از آنچه بوده و خواهد بود.28
وجوه مذكور سيزده وجه است كه ممكن است مؤلف دو تا از آنها را باهم به حساب آورده باشد نظير تشبيه و استعاره . به هر حال با توجه به اين كه تمامي اين وجوه در كل ايات جريان ندارد معلوم ميشود كه از نظر ايشان وجود يكي از وجوه اعجاز در پارهاي از آيات براي اثبات اعجاز كل قرآن كفايت ميكند.
از جملهي نظريههاي قابل توجه در تبيين وجه اعجاز قرآن ، رأيي است كه بدرالدين زركشي اظهار داشته و ميگويد:
نظر اهل تحقيق آن است كه ميگويند اعجاز قرآن با تمامي وجوه ياد شده واقع شده است نه به تكتك آنها، چرا كه قرآن ، همهي آنها را باهم جمع كرده پس معنا ندارد كه با وجود اشتمال بر همه، تنها به يك وجه نسبت داده شود.29
اعتقاد به اين كه در قرآن كريم، علوم اولين و آخرين نهفته است و تلاش براي يافتن راهها و روشهاي استخراج اين دانشها، برخلاف تصور معمول، سابقهاي طولاني در ميان مفسران و قرآن پژوهان دارد.
در توضيح بنياد اين روش گفته شده است كه معتقدان به اين نوع تفسير، با توسعه بخشيدن به اصطلاح « علم» ،برآنند كه قرآن در كنار علوم اعتقادي و عملي ديني، دربردارندهي ديگر دانشهاي دنيا با وجود همهي شاخهها و گونههاي متفاوت آن نيز هست.30
از پيشينيان، شايد شناختهترين كسي كه كوشيد در اين راه به فهمي روشمند دست يابد و با جديت تمام،ديگران را به اين نوع نگرش فراخوند محمد غزالي (م 505 ق ) باشد كه هم در احياء علوم الدين 31 و هم در جواهر القرآن32 سخت بر اين نظر پاي فشرده است.
صاحب كتاب فكرةِ اعجاز القرآن كه به معرفي كوتاه آراي دانشمندان علوم قرآني از قرن دوم تا قرن چهاردهم پرداخته است، در موارد متعددي نظرات كساني همچون طنطاوي صاحب تفسير الجواهر را بازگو ميكند كه به تصريح يا اشاره وجه اعجاز قرآن را در رازگشايي از حقايق علمي جهان برشمردهاند.33
از جمله معتقدان به اين نظر علامه شمس الدين محمد آملي صاحب كتاب نفائس الفنون است . وي سبب اعجاز قرآن را دو عامل ميشمارد كه هر دو در تمامي آيات قرآن جاري و نمودار است . اين دو عامل عبارت اند از :
الف ) فصاحت و بلاغت منحصر به فردي كه تمام بليغان عرب را از همانند آوري عاجز ساخت .
ب ) اشتمال بر جميع معارف وحكم و محاسن شيم (اخلاق ) و اقاصيص اولين و آخرين و اخبار از مغيبات و كيفيت اداي طاعات و امتناع از منهيات و جميع آنچه در تكميل نفوس بشري و وصول به سعادت ابدي بدو احتياج افتد.34
اين مسراقه، بنابر آنچه سيوطي در اتقان از وي نقل ميكند بر آن است كه تمامي وجوهي كه عالمان در تبيين وجه اعجاز برشمردهاند درست است و با اين همه به يك دهم از ده يك كل وجوه اعجاز دست نيافتهاند .35
زرقاني نيز به وجود هزاران وجه اعجاز در قرآن تصريح ميكند و ميگويد: بسيار اتفاق ميافتد كه يك معجزه تنها در يك آيه مشاهده ميشود،همچنان كه آيهي « مباهله» به تنهايي يك معجزه است.36
آنچه اين نظر را از نظريهي پيشين متمايز ميسازد، توجه به عنصر تعيين كنندهي زمان در ظهور معجزات قرآن است . بنابراين اعتقاد، وجوه اعجاز قرآن، نه تنها بيش از آن است كه قابل استقصا و شمارش باشد بلكه قرآن با مردم هر عصر و زمان با زبان خودشان از اعجاز خود سخن ميگويد و متناسب سطح درك و ظرفيت فهم و خرد و آگاهي آنها،ابعادي از معجزات خود را آشكار ميسازد. پس ميتوان گفت: قرآن، كتاب همهي دورانهاست كه همواره به زبان روزگار خود سخن ميگويد.37
سخن در عوامل ايجاد اختلاف ميان دانشمندان قرآن پژوه پيرامون توضيح در چگونگي اعجاز قرآن و زوايا و دريچههاي آن، پيچيده و گسترده است . آن چه به اجمال ميتوان آورد طرح آنها در ساختار سه عنوان كلي ذيل است :
الف ـ عوامل انساني و شخصي ؛
ب ـ عوامل علمي و اجتماعي
ج ـ عوامل قرآني
اين عوامل به نوبهي خود به مؤلفههاي ديگري بخشپذيرند:
1 ـ دشواري بيان يك احساس دروني : اساساً درك و بيان يك احساس قلبي و جمال بيكران در قالب الفاظ سخت ثقيل و برگردهي زبان،تحمل ناپذير است.
2 ـ تفاوت مراتب درك : گوناگوني دريافت باطني انسانها از آن حقيقت شكوهمند نيز امكان توضيح واحد را كاهش ميدهد.
3 ـ اختلاف در بيان و تعبير: اختلاف سليقه و تفاوت در گزينش معيارها و تعريفها نيز از جملهي موجبات ناهماهنگي در تحليل و تبيين وجوه اعجاز است.
اين مقوله نيز خود متشكل از اسباب گوناگوني است :
1 ـ بررسيهاي علمي و تخصصي : پيشرفت زمان، طرح پرسشهاي جديد و گسترش عرصهي انديشهي تخصصي موجب طرح روي كرد تازه و مباحث نوين در زمينهي اعجاز قرآن گرديد.
2 ـ رشد و گسترش علوم : رشد دانشها موجب اصلاحات تازه يا ساختار بهتر بخشيدن به مباحث و تنظيم مطلوبتر مباحث بوده است.
3 ـ كشف وجوه تازه در اعجاز قرآن : علاوه بر عوامل ياد شده، بايد از طرح عناوين تازه در وجوه اعجاز سخن گفت كه بر پيشينيان پوشيده مانده بود.
شايد بتوان گفت مهمترين عوامل ايجاد اختلاف ميان اذهان بشري در تبيين وجوه اعجاز در خود قرآن كريم نهفته است :
1ـ بيكرانگي دنياي قرآن ؛
2 ـ تفاوت مراتب ظهور اعجاز در آيات؛
3 ـ تفاوت دامنهي وجوه اعجاز در شمول بر آيات.
مشاهده شد تمامي شرايط اعجاز در معجزهي جاودان اسلام يعني قرآن كريم موجود است و از همان صدر نزول ، مخالفان و شكاكان را به تحدي دعوت كرده است . درخشش اعجاز قرآن به گونهاي است كه نه تنها استوانههاي فصاحت و بلاغت و اركان ادبيات عرب در صدر اسلام و بلكه در طول تاريخ تا به امروز را خاضع كرده است بلكه براي تمامي مشتاقان راستين درك حقانيت قرآن راه و روشهاي اطمينان بخش و يقين آور تدارك ديده است .
بنابراين به رغم تحير و سرگشتگي دانشمندان در طول اعصار در تبيين چند و چون اعجاز، همگان اعم از مسلمان و غيرمسلمان در پيشگاه عظمت قرآن سر تسليم فرود آوردهاند و هيچ كس را توان و ياراي ايستادگي در برابر تحدي آن نبوده است .
* دكتر عليرضا حلم زاده در سال 1336 ش در تهران ديده به جهان گشود . تحصيلات خود را تا پايان دورهي متوسطه در همين شهر به پايان برد و در رشتهي رياضي ديپلم گرفت. به موازات تحصيل، مطالعات خود را در شناخت اديان و مذاهب آغاز كرد و توسعه بخشيد. نخستين آثار قلمي خود را از حدود سال 1355 به نگارش درآورد. از آغاز سال 1361 دروس حوزوي را در شهر مقدس قم با جديت به مطالعه و آموزش گرفت و از محضر استاد جعفر مرتضي عاملي بهرهي فراوان برد . هم زمان تحصيلات دانشگاهي را نيز از نظر دور نداشت . به سال 1367 از مقطع كارشناسي در رشتهي علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. در سال 1371 از پاياننامهي كارشناسي ارشد خود با عنوان « ابعاد رسالت پيامبر اكرم (ص) » و در سال 1378 از پاياننامي دكتري خود با عنوان « شمول پارهاي اوجوه اعجاز بر جميع آيات قرآن كريم» در دانشگاه تربيت مدرس دفاع كرد . نامبرده هم اينك با عضويت در هيأت علمي دانشگاه امام حسين (ع) به پژوهش در علوم اسلامي با محور قرار دادن قرآن كريم و آموزش علاقهمندان معارف الهي اشتغال دارد .
1 ـ امام علي (ع) : نهج البلاغه،خطبه 176 ،و نيز : محمد محمدي ريشهري : ميزان الحكمه ، نشردار الحديث، قم ، 1379 ش، ج 10، ذيل كلمهي قرآن
2ـ امام علي (ع) : نهج البلاغه، خطبهي 147.
3ـ عبدالله جوادي آملي: حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه ، چاپ اول ، قم ، نشر اسراء، 1376 ش ، ص 9 .
4 ـ بقره (2) ، 256.
5ـ (امام) روحالله موسوي خميني : قرآن كتاب هدايت [ فراهم آمده از آثار حضرت امام] ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام، چاپ اول، تهران، 1375ش، ص 16 .
6ـ همان، ص 27.
7ـ خليل بن احمد فراهيدي : العين ، نشر اسوه ، تهران ،1414ق، ج 2، ص 1143 و 1144
8 ـ ابن منظور: لسان العرب، دار احياء التراث العربي ، چاپ اول ، بيروت، 1408 ق، ج 9، ص 57 تا 60.
9 ـ مقدادبن عبدالله سيوري: البات الحادي عشر للعامه الحلي مع شرحيه، چاپ اول،دانشگاه تهران ، با همكاري دانشگاه مك گيل ، 1365 ش ، ص 36
10 ـ ابوجعفر محمد بن حسن طوسي: تمهيد الأصول في علم الكلام ، چاپ اول، دانشگاه تهران، ص 315.
11ـ سيد محمد حسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن ، مؤسسه ي اعلمي ،بيروت ،1411 ق، ج 1 ،ص 75 .
12ـ راغب اصفهاني: مفردات الفاظ القرآن ، دارالقلم ، بيروت، 1412 ق، ص 175.
13 ـ ابوالحسن شعراني: رد شبهات اثبات نبوت ،كتابخانهي صدوق ، چاپ سوم،تهران،1363 ش، ص 30 و 31 .
14 ـ ابوبكر باقلاني : اعجاز القرآن ، عالم الكتب ، بيروت ، ص 35 و 43 .
15 ـ عايشه بنت الشاطي : اعجاز بياني، ترجمه حسين صابري، شركت انتشارات علمي و فرهنگي تهران، 1376 ش، ص 66 و 67 .
16 ـ ر. ك : علامه حلي : كشف المراد در شرح تجريد الاعتقاد، ترجمه و شرح علامه شعراني، نشر اسلاميه، تهران، 1398 ق ، ص 500 و 501.
17 - ر. ك : ابوالحسن شعراني: راه سعادت، كتابخانه صدوق، تهران ،چاپ سوم،1363 ش.
18 ـ ر. ك : عبدالقاهر جرجاني : دلائل اعجاز في القرآن ، ترجمه سيد محمد رادمنش، آستان قدس رضوي، چاپ اول ،مشهد، 1368 ش، ص 43 و 44 ؛ نيز در تذييد اين نظر بنگريدبه : جلال الدين سيوطي : الاتقان في علوم القرآن ، دار ابن كثير، بيروت ، 1407 ق ، ج 2 ، ص 1005 .
19 ـ سلطان محمد گنابادي / جنابذي : بيان السعاده في مقامات العباده، مؤسسه اعلمي، بيروت، چاپ دوم ، 1408 ق، ج 1 ، ص 65.
20 ـ سيد علي كمالي دزفولي : قرآن ثقل اكبر ، تهران، 1360 ش، ص 368 .
21 ـ ر. ك : جلال الدين سيوطي : التقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 1011 ؛ بدرالدين زركشي : البرهان،ج 2 ،ص 100 ؛ علوم القرآن عند المفسرين، دفتر تبليغات اسلامي، ج 2 ، ص 498 ؛ نعيم حمصي: فكرة اعجاز القرآن، مؤسسه الرساله ، بيروت ، 1400 ق، ص 106.
22 ـ ر.ك: نعيم حمصي : فكرة اعجاز القرآن ، ص 61 .
23 ـ ر.ك : بدرالدين زركشي : البرهاين في علوم القرآن، ج 2 ، ص 112.
24ـ ر.ك : عبدالكريم خطيب: الاعجاز في دراسات السابقين،دارالفكر العربي، بيروت ، ص 256 و نيز علوم القرآن عندالمفسرين، ج 2 ، ص 488 ـ 489 .
25 ـ ر.ك : سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 1009 ؛ نعيم حمصي : فكرة اعجاز القرآن ،ص 62؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج 2، ص 430 ؛ محمد هادي معرفت: التمهيد في علوم القرآن ،ج 4 ، ص 190ـ 135 ؛ و نيز محمد هادي معرفت : علوم قرآني ، ص 364 و 365 .
26 ـ ر.ك : علوم القرآن عند المفسيرين، ج 2 ، ص 431 .
27 ـ نصيرالدين طوسي: تجريد الاعتقاد (كشف المراد) ،ص 500 .
28 ـ خالد عبدالرحمن العك : اصول التفسير و قواعده، دارالنفائس،بيروت، چاپ دوم،1406 ق، ص 307 و 308 .
29 ـ بدرالدين زركشي : البرهان ، ج 2 ، ص 106 .
30 ـ ر. ك : محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون ، داراحياء التراث العربي ، بيروت، بيتا ، ج 2 ، ص 474 .
31 ـ ر. ك: ابوحامد محمد غزالي: احياء علوم الدين ، دارالهادي ، بيروت، چاپ اول، 1412ق، ج 1، ص 431.
32 ـ نعيم حمصي : فكرة اعجاز القرآن، ص 223 ـ 232 و موارد متعدد ديگر از همين كتاب .
34 ـ ر.ك: شمس الدين محمد بن محمود آملي: نفائس الفنون في عرائس العيون، اسلاميه ، تهران،1377 ق، ج 1، ص 357 و 358 .
35 ـ ر.ك : جلالالدين سيوطي : الاتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 1013 ؛ نعيم حمصي : فكرة اعجار القرآن، ص 80.
36 ـ محمد عبدالعظيم زرقاني : مناهل العرفان في علومالقرآن ،دارالكتب العليمه، بيروت،1409 ق، ج 2، ص 359 ـ 360 .
37 ـ ر.ك : علوم القرآن عند المفسرين،ج 2 ، ص 567.